روانشناسی خیانت و روابط پنهانی | |
خیانت عشقی : این نوع رابطه پنهانی در ابتدا از یک صحبت کوتاه آغاز شده و به تدریح به یک رابطه عمیق و شدید بدل میگردد. در پایان نیز چیزی جز ندامت و از هم پاشیدن زندگی فرد ثمری در پی ندارد. انگیزه اصلی آن افزایش اعتماد بنفس فرد میباشد اما بطور کاذب. به انواع رابطه عشقی خیانت آمیز توجه کنید:رابطه عشقی کورکورانه : در این نوع رابطه پنهانی فرد به نوعی به عشقاعتیاد دارد. وی به احساسی که در هنگام عاشق شدن به وی دست میدهد که همان افزایش ترشح آمفیتامین در بدنش میباشد اعتیاد دارد. که معمولا فرد را غیر منطقی و شیفته میگرداند. یک شهوت کورکورانه نسبت به یک فرد میباشد که در آن عشق بصورت وسواسی، غیر واقعی، آتشین و بی پروا نمود پیدا میکند. فرد در این نوع عشق خود را به مخاطره انداخته و به آب و آتش میزند که به وصال معشوق خود برسد. هنگامی که معشوق در کنار فرد عاشق نباشد احساس عذاب میکند و هنگامی که معشوق حضور دارد احساس وجد. این نوع رابطه عشقی میتواند از چند هفته تا چند چندین سال بطول انجامد. اما پس از گذشت زمان هر دو فرد پی میبرند که آنطور که تصور میکردند یکدیگر را نمیشناسند و با یکدیگر سازگاری و تفاهم ندارند. در این نوع رابطه فرد از همسر و یا شریک پیشین خود معمولا جدا میگردد.رابطه عشقی تفننی : این نوع رابطه پنهانی بر مبنای دوستی، تفاهم و مراقبت دو جانبه از یکدیگر شکل میگیرد. این نوع رابطه به نوعی گریختن از وظایف، مسئولیتها و فشارهای زندگی روزمره و پناه آوردن به یک فرد جدید میباشد. در این نوع رابطه دو فرد بطور قابل ملاحظه ای احساساتی میباشند و ممکن است که با هم رابطه جنسی برقرار کنند و یا هیچگونه رابطه جنسی با یکدیگر نداشته باشند. در این نوع رابطه دو فرد اعتقاد دارند که فرصتی برای خود شناسی، رابطه جنسی، تجربه اندوزی، مشاوره و مورد پذیرش قرار گرفتن در اختیار آنان قرار میدهد. دو فرد در این نوع رابطه بسیار محرم یکدیگر بوده و رازدار میباشند. میتواند سالها بطول انجامد و یا حتی مادام العمر ادامه یابد. فرد ممکن است از همسر و یا شریک پیشین خود جدا نگردد و حتی اعتقاد داشته باشد که رابطه پنهانی وی و برآورده گشتن نیازهای وی از این طریق سبب تحکیم زندگی مشترکش میگردد.رابطه عشقی مقطعی : این نوع رابطه پنهانی در دوران تغییر و تحول و عبور از یک مقطع به مقطع دیگر زندگی فرد به وقوع می پیوندد. میان دو فردی که خواهان تجارب غیر جدی، سرگرم کننده و افزایش دهنده عزت نفس میباشند. بیشتر در هنگام رویدادهای مثبت مانند ارتقاء مقام، ترفیع، پاداش، یافتن شغل جدید توسط همسر، فرزند دار شدن و یا نقل مکان به یک خانه جدید حادث میگردد. در زمان موفقیت در فرد نوعی احساس شایستگی و کفایت پدید می آید که در فرد توقع یک پاداش ویژه را ایجاد میکند. مانند رابطه برقرار کردن با یک فرد تازه که هم سرگرم کننده باشد و هم زیاد سختگیر و مشکل پسند نباشد. این حالت در زمانهای ناخوشایند نیز میتواند به وقوع بپیوندد. زمانی که فرد خواهان فردی است که قادر باشد ناکامی، شکست و ناراحتی وی را درک کرده و تسلی خاطر و پشتیبان وی باشد. این نوع رابطه کلا زود گذر میباشد و عمرش کوتاه است. شاید کمتر از یک سال و بندرت زندگی مشترک فرد را از هم میگسلد. این رابطه برای فرد نیازهای امنیت، اختیار داشتن، تعلق پذیری، عاشق و معشوق بودن، مورد پذیرش بودن و اعتماد بنفس را تامین میکند.رابطه عشقی انتقامجویانه : برخی از زنان از مردان و برخی مردان نیز از زنان نفرت دارند. آنها لذت را در آزار دادن، فریب دادن و بازی دادن دیگران میبینند. آنها دروغگویان ماهری نیز میباشند. آنها قربانیان خود را معمولا از میان افراد آسیب پذیر، ساده لوح و معصوم شناسایی و انتخاب میکنند. آنها در ابتدا وعده های خوشایندی به طرف مقابل میدهند اما در انتها چیزی جز ناکامی، رنجش خاطر و تحقیرشدگی برای قربانی باقی نمیگذارند. فرد ابتدای آشنایی خیلی با حیله گری و ظرافت به قربانی نزدیک میگردد. ممکن است خود را فرد بسیار موفق و یا سرشناس معرفی کند و یا آنکه خود را یک قربانی رقت انگیز جا زده و حس ترحم قربانی را بر بینگیزد. اما پس از گذشت زمان بتدریج قربانی را نا امید، تحقیر و مطیع خود میگرداند. پول، وقت، انرژی و اعتماد بنفس قربانی خود را میگیرد. در اینگونه افراد با سلطه جویی و کنترل کردن فرد دیگر نوعی احساس امنیت در فرد پدید می آید. فرد در این رابطه پنهان از همسر و یا شریک پیشین خود جدا نمیگردد. |
هـر مـردی کـه بسراغ این مقاله می آید از علت این کارش آگاهی دارد. او اینجا نیامده برای اینکه نقطه نظر یـک زن را در مورد روابط عاشقانه بخواند. او اینجا نیامده کـه خـودش را از آنچه که در ذهن جنس مخالفش می گذرد آگاه سازد ( مردان بر این تصورند کـه از ایـن مـوضـوع مـطلع هستند. تا چه حدی در اشتباه می باشند؟ ). و او اینجا نیامده بـه دلیل اینکه نامزدش این مقاله را برایش ایمیل کرده است.
هر مردی که اینجا است، حضورش به این دلیل می باشد که میخواهد یک مسئله مشترک بین هـمـه مـردان را مورد مطالعه قرار دهد: عشق دروغگویی آنها. احتمـالا مـردانی که اینجا آمده اند به دنبال چیزی می گـردنـد کـه تـفریحات مـورد عـلاقه اشـان را توسط آن اعتبار ببخشند. اعتبار بـه معنای آن است که عذر و بهانه ای برای تدام عملشان بدست آورند.
دست تو رو شده برام...
وقتی صحبت از دروغگویی می کنیم، لزوما منظور دروغ گفتن به زنهای دیگر نمیباشــد. مـردان در روز روشـن بـا کـمـال خونسردی و مصونیت در مورد خیلی از مسائل، از تـعداد نامزدهایی که تا حال داشته اند و ثروت گرفته تا تـعـداد پـرس سیـنـه ای کـه در بـاشـگاه بدنسازی میزنند، به یکدیگر دروغ میگویند.
اجازه دهید این فـرضیـه را بـشکافیم. مـردها عاشق دروغگویی هستند، اما کاملا از این امر ناخوشنود میباشند. زنـها بندرت دروغ میگویند، اما وقتی می گویند آن قـدر داستان خوبی خواهد بود که می توان آنرا اساس یک سریال تلویزیونی 100 قسمتی قرار داد.
مردانی که خود را درگیر روابط عاشقانه میکنند، مجبورنـد دروغ بـگوینـد. بخشی از علت آن است که زنها مـردهـا را وادار به دروغگویی میـکنند. یـک زن جذاب در حال رد شدن از عـرض خیابان است، به نفع یک مرد است که بگوید او زشت و بد قواره میـباشد، در غیـر این صـورت ممکن است با ضـربات سـهمگین کیـف دستی همسرش بر سر خود مواجه گردد.
همسر شما دارای کمی اضافه وزن شـده، بـهتر است بگویید او در بهترین شکل زندگی خود قرار دارد، والا چـنـد هـفـتـه آتی زندگی شما همانند گم شدن در کویر لوت هیجان انگیز خواهد شد.
اما گذشته از اشتباهاتی که زنـها مرتکب میشوند، مردها همیشه مجبور به دروغگویی نیستند.ولی با اینحال آنها اینکار را همانند نفس کشیدن بصورت غریزی انجام میدهند. دروغ همانند یک مسلسل درنده خو از دهان مردان به بیرون شلیک میشود.
این دروغها اغلب نوک زبانشان است، آماده برای هر موقعیتی، و اغلب پر از حفره هایی می باشد که با آن می توانند پنیر سوئیسی را شبیه یک سد آبی بسازند.
... قصه ها تو بلد شدم
یک مورد ظریف: همسر یکی از دوسـتـان مـن زود تر از موقع معمول به خـانه برگشت که به اصطلاح مچ شوهرش را بگیرد و مشاهده کردکه لباس زیر شوهرش روی زمین افتاده و خود او نیز در حال استحمام میـباشد. قبل از ایـنکه حتی او فرصت سؤال در مورد آنچه که اتفاق افتاده است را داشته باشد، دوست من برای نجات از متـهم شدن به آنچه که هرگز اتفاق نیفتاده و صرفا تصور همسرش بوده، به سـرعت برق داستانی سرهم بندی نموده و به زبان آورد.
" میدونی راستشو بـخوای داشـتـم چرت میزدم، خوابی دیدم که وقتی بیدار شدم لازم بود دوش بگیرم..."
صحیح.
گذشته از داستان دروغین و مـنزجر کنـنده ای که تعریف کرده، چرا لباس زیرش را همین طور روی زمین رها کرده بود؟
تنبلی؟ احتمالا -- مردان عموما موجودات تنبلی هســتند. ممکـن اسـت کـه بـهرحـال او دروغ گویی و داستان سرایی را راحتر از بلند شدن از روی مبــل و بــرداشـتـن لـباسها و انداختن آنها در سبد تشخیص داده باشد.
دروغ نگفتن ساده است چون تنها کاری که باید انـجـام دهـیـد این است که با خویشتن درونی خود با صمیمیت آشنا گردید.
همه تقصیرات بـگردن مـردهـا نـیست. آنـها از هـمان لحظه تولـد بـا دروغ بزرگ شده اند. وقتی که متاسفانه می بـینند والـدیـن خـود بـه عنـاوین مخــتلف ( همانند سن، شغل، درآمد، ... ) دروغ میگویند، آنها نیز به طبع دروغگو میشوند.
دروغگویی برای امرار معاش
آیا این تصادفی است که مردها اکثر شغلهایی که با دروغ سر و کار دارند را تصاحب کرده اند؟
همگی مردها دروغگو نیستند، البته که نه. اما تجربه نشان داده کـه ( 99 درصـد زنها در ایـن مورد از من طرفداری می کنـند ) تنها مردهایی دروغ نمیگویند که یا پایبند به اصـول مذهبی بوده و یا زبانشان از دهانشان بیرون کشیده شده باشد.
اکنون اجازه دهید سکه را برگردانیم. مردها اغلب دروغ می گـویـنـد، امـا اغـلب اوقات آن دروغها بی ضـرر بوده و بـیـشتر از هـر چـیز بـرای نگهداری و حفظ ضمیر و نفسشان بیان
دروغهای جزئی زنانه
زنها از دروغ گفتن متنفرند. اما برخلاف مردها، وقتی مجبور به دروغگویی می شـونـد با مـهـارت و دقـت بـسیار داسـتـانهـای پـر از فراز و نشیب تعریف کرده و با ظـرافـتـی خـاص مسئله را طوری می پیچانند که خودشان هم از این کار خود متعجب میگردند.
اگـر مـردها کمی زیرک تر بودند، هنگامی که یک زن دروغ می گفت، متوجه می شـدنـد. در صفحه بعد با برخـی از نـشانه هایی که زنها هنگام دروغگویی از خود بروز می دهند آشنا خواهید شد. ( تذکر: حتما ببینید، وقت آموزش فرا رسیده! )
نشانه شماره 1
تماس تلفنی غیر ضروری بطور غیر منتظره با شما تماس گرفته و اطلاعات بسیاری را در مـورد ایـن کـه الان شـما کجا هستید و برای ادامه روز چه برنامه ای دارید، جویا می شود. آیا او مشکوک بنظر خواهد رسید؟ نه واقعا، همسر شـما روی همه پاسخهایش توسط کاری که فردا بر سرتان خواهد آورد، ماله خواهد کشید. در واقع سعی در انجام چه کاری دارد؟ او تلاش میـکند که بـسنجد چـه اندازه عذر و بهانه نیاز دارد و اینکه درطـول روز کجا بودید تـا شـما را از بـلوف زدن در آینده در مورد دانستن اینکه خودش در طول روز کجا بوده بـاز دارد.
نشانه شماره 2
دگرگونی و تغییر ناگهانی او کاری غیر متعارف انجام داده و هنگامیکه شما علت آن را جویا می شـوید، موضـوع را عوض کرده و بحث اعتماد را پیش میکشد، و اینکه شما حق سؤال کردن از او را نداریـد. در واقع سعی در انجام چه کاری دارد؟ به بیان ساده، او می خـواهد مــوضوعی که اغلب مردان از آن نگران و بیمناک هستند را مطرح کند؛ گفتگو در مورد "احساسات". برای از بین بردن شک و شبه هیچ روشی بهتر از آن نیست که با یک مرد در مورد اعتماد سر یک میز وارد صحبت و گفتگو شد. نتیجه نهایی؟ مرد دیگر سؤالی نخواهد کرد، زن نیز باخیال راحت برای پختن نهار برای مادرش به خانه او خواهد رفت.
نشانه شماره 3
میزان مهربانی بسیار بالا است چیزی شک برانگیز تر از این است که او به یـکـبـاره شروع به ابراز علاقه شدید و بوسیدن شما میکند؟ چه خبر شده است؟ آغاز یک سرپوش گذاری روی خطایی بزرگ که شبیه ترور جان اف کندی می باشد. مرتکب چه اشتباهی شده است؟ یک چیز خیلی خیلی بد. شاید با ماشین شما تصادف کرده!
نشانه شماره 4
قیافه کدام قیافه؟ قیافه ای که او را عصبانی نشان می دهـیـد - یـک عـصـبـانیت بسیار شدید. نوعی عصبانیت که می گوید " من در مورد هر چیزی که دروغ گفتم یا خواهم گفت حق دارم ". این نشانه، نوع دگرگون شده نشانه شماره 2 می باشد. راه کار چیست؟ مردها کار زیادی در مورد زنهای عصبانی از دستشان بر نمی آید. هر نشانه ای در مورد دروغ می تـوانـد بـاعث بروز عصبانیت، برانگیخته شدن احساسات و ایجاد صدمات گردد. در مورد اینکه او مرتکب اشتباهی نشده است صحبت کنید. آیا مردها درمانده هستند؟ بله.
این مقاله را جدی بگیرید
زنها از دروغگویی متنفرند، آنها فقط در صورت لزوم مبادرت به این کار می کنـنـد. مـردها عـاشقش هستند چـون روی اشـتـبـاهات بزرگشان سرپوش می گذارد. زنها مانند افراد حرفه ای دروغ میگویند؛ مردها آماتور وار.
چیزی تغییر خواهد کرد؟ آیـا مردها خواهند توانست همانند زنها دروغ بگویند؟ نه. نیاز به تـمریـن و کـار بسیار دارد.. شما باید این مـقـاله را تنها بعنوان نگرش درونی ذهن زنان درنظر بگیرید و با چشمک زدن آنرا بخوانید.
در این مقاله با نیازهای اساسی زنان و مردان بطور کاملا علمی و روانشناسانه آشنا خواهید شد:
1- مردان خواهان موفقیت بوده، زنان نیاز به تعلق پذیری دارند.
2- زنان روحیه لطیف و حساس تری داشته و نیاز دارند احساسات خود را بزبان بیاورند، در پاسخ مردان میخواهند راه گشا و منجی باشند.
3- مردان به شغلشان به دید جزئی از وجودشان مینگرند، زنان به خانواده خود چنین نگرشی دارند.
4- مردان بیشتر هدف گرا بوده، اما زنان بیشتر گرایش به برآورده شدن نیازهای فعلی زندگی خود دارند.
5- تصمیم گیری مردان بیشتر بر پایه اندیشه بوده، اما زنان بیشتر احساسی و با درک مستقیم تصمیم میگیرند.
6-مردان جسم گرا و زنان رابطه گرا میباشند.
نیازهای مردان:
1- یک شریک جنسی خوب.
2- یک همدم اهل تفریح.
3- یک همسر جذاب.
4- یک منزل دنج و آرام.
5- تحسین، احترام، اعتبار، همکاری، پذیرش.
6- یک همسر حمایت کننده و مشوق.
7-یک همسر وفادار
* شکست = هراس مردان.
* آینه مرد = شغل همسر (در واقع میزان عزت نفس و احترامی که مرد برای خود قائل است به میزان احترام و ارزشی است که همسر آن مرد برای وی قائل میباشد)
نیازهای زنان:
1-عطوفت و مهر ورزی.
2- گفتگو و درد دلهای صمیمانه. ارتباط تعاملی و همدلانه.
3-صداقت و صراحت.
4-حمایت مالی.
5-همسری که خانواده اولویت زندگی وی باشد.
6- همسری دلسوز، محافظت کننده، پشتیبان.
7- امنیت، اعتماد بنفس و تائید.
8-یک همسر وفادار و متعهد.
9-جدی گرفتن مشکلات کوچک آنها.
10- توجه و رغبت نشان دادن به احساسات، عقاید، پیشنهادات و کارهای روزمره آنها.
11-احساس اینکه آنها یک شریک عشق ورزی میباشند و نه تنها یک ابزاری جنسی.
12-قدردانی از زحمات آنها.
13-همسری که در حضور دیگران به آنها احترام گذاشته و به وجودشان ببالد.
14- بخشی از زندگی شوهر خود بودن: همسری که اهداف و مسائل شغلی خود را با آنها در میان می گذارد.
15- نزدیکی: در آغوش گرفتن آنها.
16- پذیرش آنها همانگونه که هستند. به آنها اجازه دهیم تا کامل نباشند و زیبایی ظاهری، شخصیت و موفقیتهای آنها را تصدیق کنیم.
17-همسری که پدر خوبی برای فرزندان آنها باشد.
18-یک هدیه کوچک و یا یک یادداشت عاشقانه از سوی همسران خود.
19-یک مرد با اعتماد بنفس.
20- یک مرد قدرتمند (از لحاظ جسمی، مالی و یا شخصیتی) اما در عین حال مهربان.
نکته آخر:
زنان با برقراری رابطه جنسی میخواهند به عشق برسند. اما مردان با عشق ورزی میخواهند به رابطه جنسی برسند
یکی از مهمترین رازهای رسیدن به آن جذابیت است و قبل از هر چیز باید بدانیم که جذابیت چیزی غیر از زیبایی است. شخص میتواند صورت زیبایی نداشته باشد اما بسیار جذاب باشد و هم چنین میتواند بسیار زیبا باشد اما اصلاً جذابیت نداشته باشد. جذابیت و گیرایی یک ویژگی کاملاً اکتسابی است و به راحتی میتوانیم صاحب آن باشیم:
ظاهری آراسته داشته باشید.
تمیز و مرتب باشید، هماهنگی و پاکیزگی شما، ناخودآگاه شما را جذاب میکند. بعضی از افراد براساس تصوری اشتباه برای جذاب شدن به زحمت زیادی میافتند و خود را به شکلهای عجیب و غریبی درست میکنند. مهمترین مسئله این است که مرتب و هماهنگ و در عین حال ساده باشید. نامرتب بودن حتی حرفهای قشنگ، مثبت و تأثیرگذار شما را ضایع میکند. فرزندی که همیشه پدر و مادر خود را آراسته و با ظاهری مرتب میبیند، ظاهر آراسته فردِ ناآشنا او را نمیفریبد. چون ممکن است جذب ظاهر آراسته کسی شوند که تأثیر منفی او از اثرات مثبتش به مراتب بیشتر باشد.
بیشتر سکوت کنید:
غالباً افراد به اشتباه برای این که جذابتر شوند، بیشتر شلوغ میکنند و به خطا میروند. سکوت، یک تأثیر ذهنی و روانی بسیار قوی میگذارد. در سکوت، فرد پیرامون خود خلاء ایجاد میکند و هر خلایی، جذب را سبب میشود. آنها که بیشتر صحبت میکنند و کمتر میشنوند از جذابیت خود میکاهند، حال آن که سکوت و گوش دادن بیشتر به واقع شما را عاقلتر و قابل اطمینانتر معرفی میکند و این زمینهای مساعد برای صمیمیت بیشتر است. سکوتی سرشار از اعتماد به نفس سرچشمه صمیمیت است.
نرم و ملایم سخن بگویید:
هنگامی که نرم و ملایم صحبت میکنید افراد را جذب خود میکنید و به راحتی میتوانید بر روی آنها تأثیر بگذارید. آدمهای خشن و داد و بیدادی افراد مناسبی برای اطمینان کردن، نیستند.
- فرد محترمی باشید:
بیاحترامی به خود، به دیگران و بیاحترامی و بی ادبی در کلام و رفتار همگی از جذابیت شما میکاهد. شما باید هم در ظاهر آراسته باشید و هم در باطن وارسته. افراد مؤدب و متین و محترم بی تردید جذابند و این جذابیت از درون موج میزند.
محترم و مؤدب و باشخصیت باشید، خواهید دید خود به خود جذاب میشوید.
- زیاد شوخی نکنید اما بسیار تبسم کنید:
شوخی فراوان از انرژی ذهنی و جذابیت شما میکاهد چرا که شوخی فراوان به تدریج مرزهای لازم بین افراد را از بین میبرد متبسم باشید که تبسم به چهره شما جذابیتی عمیق و ژرف میبخشد. در تبسم، سنگینی و متانت و جذابیت است.
قاطعیت یعنی جذابیت:
کسانی که شخصیت قاطعی دارند و هدفها و ارزشهای معینی دارند، بیاستثنأ میتوانند افراد جذابی باشند. زیرا شخصیتهایی جذاب و تأثیرگذارند که بسیار مصمم هستند و اعتماد به نفس دارند. به دنبال اهداف مشخصی بودن و به آنها رسیدن اعتماد به نفس زیادی به ارمغان میآورد و جذابیت از وجود چنین شخصی موج میزند.
آسان بود، این طور نیست؟ فکر میکنم شما هم میتوانید یکی از جذابترین و ماندگارترینها باشید. معطل نشوید دست به کار شوید
عشق ورزیدن به موجود ناکامل ( نوشته تزوتان تودوروف - ترجمه علی ملائکه - ع . فخر یاسری )
عشق ورزیدن به موجود نا کامل
لازم نیست معشوق خوب باشد؛ ضرورت ندارد که زیبا باشد ؛ چرا که در هر حال ، عاشق فکر می کند که او چنین است. قدرت عشق در خلق این پندار برای عاشق و اعطای بزرگترین فضایل به معشوق،اگر چه مضمونی کاملا آشنا از زمان خلق ادبیات لاتین است ، اما معنای آن همواره در حال تغییر بوده است. به عنوان مثال لاروشفوکو وجود این پندار را دلیل بر بی کفایتی و ضعف ذهن در غلبه بر نقشه های هوس می خواند . چرا که در غیر این صورت این پرسش مطرح می شود که چگونه انسانها تنها پس از پایان گرفتن عشق روشنی ذهن را باز می یابند؟ (( عشاق تا زمانی که جذبه معشوق شان خاتمه نیافته ، عیوب معشوق را نمی بینند.)) افراد کمی وجود دارند که هنگامی که عشقشان به یکدیگر خاتمه می یابد ، از عشق خود شرمنده و خجلت زده نباشند
.))((
روسو)) نیز گویی این مقوله را می شناسد وقتی سخنی با همین مضمون را برای (( ژولی)) بازگو می کند : (( این خود تخیل ماست که با تحسین و تمجید از کلیه فضایل معشوق ، موجب خطا و اشتباه می شود )) . او در بخشی دیگر با ذهنی روشن می افزاید که : (( این خود من هستم که دوستت دارم ، اگر احتمالا چیزی آرزو را کنیم خیالات به آن شاخ و برگ می دهند .)) روسو آن چنان به این مضمون علاقه مند است که پس از طرح آن در مقدمه دومش بر داستان ، در (( امیل)) نیز آن را بازگو می کند.معلم ِ(( امیل)) قاطع و رک گوست : (( اگر عشق ، حقیقی ، پندار و وهم و دروغ نیست ، پس چیست ؟ ما بسیار بیشتر از آن که عاشق کسی یا چیزی باشیم دلباخته خیال و تصوری هستیم که خود ساخته ایم . اگر دقیقا می توانستیم آن چه را که عاشق اش هستیم به چشم ببینیم ، آن گاه هیچ عشقی بر روی ِ این کره ی ِ خاکی باقی نمی ماند.)) روسو یک بار دیگر نیز این اظهارات را در طول زندگی اش ابراز می دارد ، وقتی در نامه ای می نویسد که (( عشق تنها وهم و پندار است ... کسی که عاشق است هیچ چیز نمی بیند .)) با این حال معنای این جمله دقیقا همان چیزی نیست که (( لاروشفوکو )) در ذهن دارد : اگر ما وجود زیبایی حقیقی و خیر واقعی در عشق را الزامی قلمداد می کردیم ، آنگاه به دیگری نه صرفا به خاطر خودش بلکه از روی صفاتش عشق می ورزیدیم . یعنی اگر این صفات وجود نمی داشتند ، عشقی هم وجود نداشت . روسو خواهان آن است که به هر فردی عشق ورزیده شود و معتقد است که برای عشق ورزیدن بی فایده است که در پی توجیه باشیم و این جست و جو چه بسا در مواردی ، موهوم و خیالی از آب در آید . ما از این اقبال برخورداریم که معشوق را آراسته به همه کمالات ببینیم . بازشناختن و پذیرش این پندار ، همزمان به معنای انصراف از این شرط است که یک انسان برای آنکه دیگران به وی عشق ورزند باید فضایل معینی داشته باشد : (( زندگی انسان باغی است نا تمام )) ؛ از نظر افلاطون افراد تنها سایه ها و تنها ایده ها هستند و از این رو زیبایی نیز حقیقتا وجود دارد . بر عکس ، از نظر روسو ، زیبایی حیله ای بیش نیست و رابطه های میان هستی ها است که کاملا واقعی است . با این حال ، توانایی آراستن معشوق به صفات برتر ، نه تنها نشانگر ضعف انسان نیست ، که بیانگر عظمت احساس است ؛ زیرا اگر فضایل معشوق، خیالی هم باشند، آن کس که عشق را در دل ِ یک عاشق به وجود می آورد ، کاملا واقعی و موجود است . روسو در نامه ای به (( سن ژرمن )) می نویسد : ((عشقی که من می فهمم ، آن کسی که من قادر به احساسش هستم ، پندار کمال معشوق را در من دامن می زند ، و خود این پندار به سوی اشتیاق برای فضیلت کشیده می شود .)) در (( امیل )) می خوانیم که (( عاشقی حقیقی که حاضر نباشد خود را فدای معشوق خویش سازد کجا پیدا می شود ؟)) . سخن گفتن از این عمل یعنی فدا شدن برای معشوق ، حتی اگر مبتنی بر وهم و پندار هم باشد ، سخنی درست است و نشان دهنده ارزشمند ترین ویژگی ِ عشق ِ بشری است . همان گونه که دکارت می گفت ، این عشق به خاطر موجودات به غایت ناقص ، و به خاطر ارزشی کاملا نسبی موفق می شود که امر مطلق را خلق کند . بدین ترتیب انسان از این توانایی ِ منحصر به فرد برخوردار است که از امر متناهی ، امر ِ نامتناهی و از امر گذرا ، امر جاودانی بسازد و مواجهه ای اتفاقی را به ضرورتی برای زندگی تبدیل کند . زمانی که عاشق این احساس اسرار آمیز را داشته باشد که معشوق او ( نه تنها جذاب ترین فرد ) برای او نیست ، بلکه او خود صفات برتری نسبت به معشوق خود دارد ، دیگر می تواند تحت تاثیر هیچ پنداری قرار بگیرد .به همین دلیل است که می گوییم (( همیشه دوستت خواهم داشت )) . هر چند که اکثرا این پیش بینی نادرست از آب در می آید دروغ نمی گوییم . این کلمات بازگو کننده خواست ما برای وارد کردن امر مطلق است در و جودی که فاقد آن است . (( ژولی )) می گوید : (( عاشق هنگامی که کلمات دروغین را بر زبان می آورد ، دروغ نمی گوید )) . روسو مدت ها بعد هنگامی که به (( سوفی دودتو )) زنی که بسیار دوستش می دارد می اندیشد ، تصویری فیزیکی از او ارایه می دهد که در پس آن و به ظاهر ما نگاه عاشقانه ای را نمی یابیم
:((
مادام کنتس دودتو داشت سی سالش می شد و زیبا نبود . صورتش آبله رو بود و هیچ ظرافتی در چهره اش نبود . چشمانش نزدیک بین بودند و اندکی ریز ))ما در این جا و در اولین پله از نردبان عشق پا به پا و گیج می شویم : چگونه می توان عاشق موجودی بود که تجسم زیبایی و فضیلت نیست ؟ خوشبختانه انسان ها از این توانایی برخوردارند که آنچه را می خواهند ، در معشوق ِ خویش ببیند . روسو نیز در میانه توصیف کمالات شخصیت ادبی اش ، (( ژولی )) ، می گفت
:((
من بدون آنکه معشوقی در میان باشد مسحور افسون عشق شده بودم ، آن افسون چشمانم را مجذوب خود کرده بود ؛ موضوع ( ابژه) عشق من ، در او ظاهر شد . من ژولی خودم را در مادام دودتو دیدم ، ولی سرشار از کمالاتی که پیش از آن در بت ِ محبوب قلبم دیده و پسندیده بودم . مساله اصلی در اینجا، آن گونه که یادداشت های خود زندگی نامه ای روسو نیز شاهدش هستیم ، ستایش از زندگی بر مبنای وهم و پندار نیست ، بلکه نمایشی است از توانایی ِ ما در ساختن و پرداختن واقعیت و در مسیر خدمت به روابط مان با موجودات انسانی مشخص . پندار دیگر یک کوچه بن بست و یک جایگزین ، نیست ؛ بلکه وسیله ای است که به انسان این امکان را می دهد تا از امر نسبی ، امر مطلق بسازد ، و اجزا را به گونه ای در کنار یکدیگر قرار دهد که نقص انسان های دیگر ، مانعی غیر قابل عبور در برابر کمال احساساتشان نباشد . بدین ترتیب چنین عشق ورزیدنی تا اندازه زیادی با مقوله عشق خیرخواهانه ( یا عشق پاک ) شباهت دارد . عاشق این عشق نه تنها در پی منافع شخصی خود نیست ، بلکه حتی عاشق دیگری با وجود نا تمامی واقعی اش می شود و می داند که بقیه ( کاستی های معشوق ) را قدرت خیالش خواهد ساخت .اکنون می فهمیم که چرا انسان گرایان تا بدان حد برای عشق اهمیت قایل بودند . (( مونتنی)) ، دوستی اش با (( لابوئس)) را نقطه اوج زندگی خود می داند . او در اواسط کتاب نخست (( مقالات )) با یادآوری این عشق ، جایگاه والائی را برای آن قایل می شود . میان این نوع از روابط عاشقانه آنچه که مونتنی با لحنی سرزنش آمیز ، دوستی های (( معمولی)) یا (( عادی)) می خواند ( یعنی پیوندهای ساده تشکیل شد) شکافی کیفی وجود دارد . آنچه که چنین جایگاه خاصی را برای (( عشق پاک )) توجیه می کند ، همان گونه که دیدیم ، نه شخصیت دوست بلکه صرفا کیفیت این تجربه است . عقل و درایت مونتنی به او می گوید که زندگی معنای خود را در همان واقعیت زیستن می یابد ، لیکن او در مقام یک انسانگرا هیچ گاه این اشتباه را نمی کند که بگوید هستی فرد به خودی خود کامل است ؛ چرا که انسان غنای خویش را تنها در دوستی می یابد . دیگری نسبت به (( من)) ، بیرونی به حساب می آید، ولی (( دوستی عشق)) چنین نیست و بخشی ضروری از زندگی من است و فی نفسه در خدمت هیچ هدف و مقصودی نیز نیست . (( مونتنی )) چندین بار بر این نکته پافشاری می کند که درست همان طور که شخص دوست تنها توجیه در انتخاب او به شمار می رود ، دوستی نیز به خودی ِ خود یک هدف است : (( موضوع این همراهی تنها صمیمیت ، رفاقت و مصاحبت است : فعالیت ذهن ها ؛ بدون هیچ ثمره دیگر )) . به جز خود ِ دوستی . این همان چیزی است که این عشق را از سایر مناسبات انسانی که جنبه ای ابزاری دارند ، همچون عشق جسمی که هدفش لذت جنسی است متمایز می سازد : (( بر عکس ، دوستی به علت تمایلی که به وجود می آورد باعث لذت می شود )) و نه هرگز به عنوان یک ابزار : (( در دوستی هیچ گونه معامله یا تجارتی جز با خودش وجود ندارد)) ؛ دوستی هیچ سرمشقی جز خودش ندارد ، و تنها می تواند با خودش ارتباط داشته باشد
.برگرفته از فصلنامه مدرسه . سال دوم . شماره سوم . اردیبهشت ۸۵